واژههاي اختصاصي لنج و لنجداري بندرریگ و گناوه
حسين جلال پور دانشگاه آزاد بهبهان
ردیف |
فارسی |
انگلیسی |
معنی |
---|---|---|---|
۱ |
آبل |
Abel |
زحمت کشیدن و دست و پنجه نرم کردن با لنج، بار لنج یا وسیلهای در لنج. |
۲ |
آلي |
Ali |
قسمت رو به دریای لنج در زمان حرکت در دریا. |
۳ |
آليه |
Aliyæ |
نمای سینه لنج از بیرون. لنج را به سه قسمت تقسیم میکنند و آلیه قسمت جلویی آن است. |
۴ |
ابد |
Abd |
چوبی عمودی در جلو دکل. |
۵ |
ابيذار |
Obeyδar |
چوبی روی فنه تفر که طناب عقب دکل روی آن بسته میشود. |
۶ |
اتهه |
Atfæ |
چوبی بسیار محکم که «شلمون» را به بدنه لنج وصل میکند. |
۷ |
اذا ه |
Aδæ |
زنبیل وسایل گلاف. |
۸ |
ارز |
Arez |
زمانی که باد در پهنای لنج بوزد. این موقعیت، وضعیتی سخت برای لنج در دریا به وجود میآورد. |
۹ |
استان |
Estan |
حرکت لنج به سمت جلو. همچنین فرمان حرکت به جلو. |
۱۰ |
اشكه |
Aškæ |
زمانی که موج با شدت به سینه لنج ضربه وارد میکند. |
۱۱ |
امار |
Omar/Æmar |
طناب لنگر کشتی. |
۱۲ |
امراني |
Æmrani |
دو گیره در تفر در طرفین لنج که دکل را نگه میدارد. |
۱۳ |
انچ |
Anč |
تختهای که بین سته و برد از سینه تا تفر لنج قرار میگیرد. |
۱۴ |
اوپري |
Owpori |
بالا آمدن آب دریا. |
۱۵ |
اوخالي |
Owxali |
پایین رفتن آب دریا. |
۱۶ |
اوخر |
Owxar |
1. اندازه آب خوری که یک لنج برای شناور شدن به آن نیاز دارد. 2. قسمت پایین و شکم لنج که بیشتر مواقع با آب در تماس است. |
۱۷ |
او دادن |
Ow daδæn |
آب دادن. وقتی گفته میشود که ایرادی در بدنه لنج به وجود آمده باشد و آب به داخل لنج نفوذ کند. |
۱۸ |
اوشار |
Owšar |
ساختن لنج نو و به آب انداختن آن. |
۱۹ |
اهك |
Ahæk |
آهک. این ماده سفید رنگ شبیه گچ را با «په» مخلوط میکنند و برای محافظت از چوب در مقابل آفات دریایی به بدنه لنج میمالند. |
۲۰ |
ايب |
Eyb |
ایرادی که در بدنه لنج به وجود میآید و باعث نفوذ آب به درون آن میشود. |
۲۱ |
بارز |
Barez |
جدا کردن لنج از اسکله یا لنجی دیگر. |
۲۲ |
باسكت |
Basket |
سبد. این واژه بیشتر در لنجها و قایقهای صیادی کاربرد دارد و واحد شمارش و فروش صید میگو و ماهی است. |
۲۳ |
بالا آوردن |
Bala averdæn |
اصطلاحی است که هنگام از آب بیرون کشیدن لنج به کار میبرند. این بیرون کشیدن به منظور تعمیر یا شستوشوی بدنه لنج است. |
۲۴ |
بچه گايم |
Bæčæ gayom |
گايم کوچک در تفر لنج کار گذاشته میشود. |
۲۵ |
برد |
Bord |
قسمت بیرونی و کنارههای لنج. |
۲۶ |
برميل |
Bærmil |
ضربهگیری که روی میل در قسمت سینه لنج کار گذاشته میشود. |
۲۷ |
بروش |
Borowš |
برس. از ابزار شستوشوی لنج. |
۲۸ |
بري |
Bori |
مقدار پولی که ناخدا و ملوانان در ازای یک سفر تجاری دریایی درخواست میکنند. لازم به ذکر است که در حال حاضر همه ناخدایان و ملوانان به این شکل کار میکنند و شیوه گلاتهای از بین رفته است. |
۲۹ |
بريج |
Berij |
طبقه دوم لنج در قسمت عقب لنج که اتاق ناخدا روی آن قرار دارد. |
۳۰ |
بلت |
Bolt |
وزنه فلزی مخصوص اندازهگیری عمق آب در قسمتهایی که عمق آب کم است. هنگامی که این وزنه به کف آب میرسد، نشانه به کار رفته در طناب عمق آب را مشخص میکند. |
۳۱ |
بلم |
Bælæm |
قایق پارویی کوچک. |
۳۲ |
بلم بوم |
Bælæm bum |
نوعی لنج کوچک. |
۳۳ |
بوري |
Buri |
لولهای که شافت موتور لنج از آن عبور میکند و به پروانه لنج متصل میشود. |
۳۴ |
بوم |
Bum |
از انواع لنج که برای باربری مناسبتر است. «سینه تفر این لنج هر دو تقریباً مدور است. این لنج به عروس دریا معروف است. |
۳۵ |
بووس |
Bovos |
نوعی گره زدن و بستن طناب. |
۳۶ |
بويه |
Buwiyæ |
علامت و همچنین فانوس دریایی که راهنمای لنجها هنگام نزدیک شدن به خشکی است. |
۳۷ |
بنتوك |
Bontuk |
قلابی که به چوبی متصل میشود و اشیای افتاده در آب را به کمک آن از آب میگیرند. |
۳۸ |
بنديره |
Bendeyræ |
چوب پرچم لنج. |
۳۹ |
بيته |
Bitæ |
چوب و طناب یا هر چیز دیگر روی اسکله که طناب لنج را به آن میبندند. |
۴۰ |
بيرشت |
Beyrešt |
طناب متصل دولاب و کانه به سکان. |
۴۱ |
بيس |
Bis |
اولین چوبی که برای ساختن لنج به کار برده میشود. این چوب بسیار محکم و دراز و یکپارچه است و طول آن باید به اندازهای باشد که بتوان آن را به سه قسمت مساوی تقسیم کرد. بدنه و تمامی چوبهای مهم لنج به این چوب متصل میشوند. به وسیله این چوب سینه، میان و دفتر لنج مشخص میشوند. این چوب حکم شاسی لنج را دارد. |
۴۲ |
بی سیم |
Bisim |
که رادو نیز گفته میشود، وسیله ارتباطی لنج است با بیرون آن و در سالهای اخیر استفاده از آن توسط اداره بنادر و کشتیرانی اجباری شده است. |
۴۳ |
بيوار |
Bivar |
دو گیره در سینه در طرفین لنج که دکل را نگه میدارد. |
۴۴ |
پته |
Pætæ |
فلزی که بیس و میل را به هم وصل میکند. |
۴۵ |
پس کنده |
Pæskondæ |
قطعه چوب کوچکی که بین پروانه و کنده لنج قرار میگیرد. |
۴۶ |
پكن |
Pæken |
نوعی طناب به هم بافته که به دور شافت پیچند تا آب وارد لنج نشود. |
۴۷ |
پل پل |
Pælpæl |
پهلو به پهلو شدن لنج. |
۴۸ |
پنكه |
Pænkæ |
پروانه لنج. |
۴۹ |
په |
Peh |
پیه. چربیای که ذوب و با آهک مخلوط میکنند و به قسمت پایین بدنه لنج که بیشتر با آب در تماس است میمالند. |
۵۰ |
په گر |
Pe:ger |
قسمت پایین لنج، از بیرون. این ناحیه مشخص میکند تا کجا باید په زده شود. |
۵۱ |
پواره |
Puwaræ |
لنگر بزرگ |
۵۲ |
پيتو |
Pitu |
نام نوعی موتور لنج. |
۵۳ |
تابك |
Tabok |
پهلو گرفتن لنج کنار اسکله یا لنجی دیگر. |
۵۴ |
تاق |
Taq |
قسمتی میان تهی در پایین و عقب لنج که پروانه در آن قرار میگیرد. این قسمت همواره در آب است، مگر هنگامی که لنج را برای تعمیر و شستوشو از آب خارج میکنند. |
۵۵ |
تانكي |
Tanki |
تانکر. مخزن گازوئیل و آب. |
۵۶ |
طباخ |
Tabbax |
آشپز |
۵۷ |
تبه |
Tæblæ |
تختهای در قسمت سینه لنج، دارای سوراخی در وسط که از آن به عنوان انباری کوچک استفاده میشود. |
۵۸ |
تختي سرخو |
Tæxtey serxu |
تخته سرخ نوعی تخته مورد استفاده در لنجسازی. |
۵۹ |
تختي كار |
Tæxtey kar |
تخته مخصوص ساخت بدنه لنج. |
۶۰ |
تراد |
Tærad |
قایق تندرو برای صید ماهی. |
۶۱ |
ترازه |
Tærazæ |
چوب بست افقی که روی هر گايم قرار میگیرد. |
۶۲ |
تربال |
Terbal |
نوعی برزنت بسیار ضخیم برای محافظت بار از رطوبت. |
۶۳ |
تري |
Terey |
حرکت آزمایشی لنج پس از تعمیر. |
۶۴ |
تريج |
Terij |
لبه لنج. آخرین تخته در قسمت بالای دیواره لنج که روی فرار نصب میشود. |
۶۵ |
تشاله |
Tæšalæ |
یدک کش. لنج چوبی کوچکی که لنجهای با بار سنگین را برای ورود به خور راهنمایی میکند. |
۶۶ |
تفر |
Tæfær |
قسمت عقب لنج. لنج به سه قسمت تقسیم میشود که یک سوم عقب آن را تفر گویند. |
۶۷ |
تلباس |
Telbas |
دیوارهای برزنتی برای جلوگیری از ورود آب به لنج، هنگامی که بار لنج بیش از حد ظرفیت باشد. |
۶۸ |
تنگاسه |
Tængasæ |
چوبی که روی وارد قرار میگیرد. |
۶۹ |
ته ام |
Teom |
چوبی که در هنگام تعمیر لنج زیر بیس قرار میدهند تا لنج را کاملاً از زمین جدا کند. |
۷۰ |
ته لنجي |
Ta:lænji |
اجناسی که گمرک بدون دریافت گمرکی به لنجی که از سفر آمده میدهد. |
۷۱ |
توف |
Tuf |
نجات یافتن لنج و بار آن از توفان. |
۷۲ |
جاشو |
Jašu |
ملوان. کارگر لنج. |
۷۳ |
جالي |
Jali |
تختههایی شبیه در برای پوشاندن دهانه انبارهای لنج. |
۷۴ |
جامري |
Jamri |
تخته خراب شده و از کار افتاده در بدنه لنج. اندازه این چوب از بین رفته معمولاً دو در دو اینچ است. |
۷۵ |
جذم |
Jeδom |
پهلو گرفتن دو لنج در کنار هم بدون برخورد با هم. |
۷۶ |
جسذي |
Jæsæδi |
میخی که تخته بدنه را به شلمون وصل میکند و در بدنه لنج زده میشود. اندازه این میخ بستگی به نوع و اندازه قطر شلمون دارد. |
۷۷ |
جلبوت |
Jælbut |
قایق کوچک. |
۷۸ |
جلبوتي |
Jælbuti |
نوعی میخ ریز مورد استفاده در لنجسازی. |
۷۹ |
جمه |
Jæmæ |
ته لنج، و محل تجمع آبهای نفوذی از دریا. |
۸۰ |
جهاز |
Jæhaz |
اسم عام لنج چوبی. هر کدام از انواع آن، بسته به نوع ساخت، اسم خاصی دارد. |
۸۱ |
جي |
Ji |
به کانه در بوم، که متفاوت با انواع دیگر لنج است، گفته میشود. |
۸۲ |
چافتو |
Čaftow |
نام تختهای که از درون لنج روی بیس قرار میگیرد. |
۸۳ |
چافتوتفر |
Čaftowtæfær |
چوبی که در ته لنج روی میل قرار میگیرد. به علت نوع ساخت متفاوت بوم این چوب تنها در این نوع لنج کاربرد دارد. |
۸۴ |
چافتوميل |
Čaftowmil |
تختهای که از درون روی میل در سینه لنج میکوبند. |
۸۵ |
چپله |
Čæplæ |
قطعه چوبی که برای محکم کردن زیر کانه و روی سکان قرار میگیرد. |
۸۶ |
چپو |
Čæpow |
پمپ دستی تخلیه آب لنج. این وسیله در کنار عرشه لنج کار گذاشته میشود. |
۸۷ |
چراغ بنديره |
Čeraγ bendeyræ |
لامپی که به بنديره در عقب لنج نصب میکنند. |
۸۸ |
چراغ ديره |
Čeraγ deyræ |
لامپ درون قطب نما که شبهنگام قطب نما را روشن میکند. |
۸۹ |
چراغ سرخ و سوز |
Čeraγ serxosowz |
چراغ قرمز و سبزی بر روی اتاق ناخدا برای راهنمایی کشتی و لنجهایی که از روبرو میآیند. |
۹۰ |
چكان |
Čækan |
حمل بار بیش از حد توسط لنج. |
۹۱ |
چكر |
Čeker |
حمل بار بیش از حد توسط لنج. |
۹۲ |
چلپ |
Čælp |
تختهای افقی در عرشه که سینه را دو قسمت میکند. |
۹۳ |
چلچل |
Čælčæl |
باد ملایم و آرام. |
۹۴ |
چمبلاك |
Čembelâk |
جرثقیل دستی. |
۹۵ |
چنته |
Čæntæ |
تختهای با ۲۵ تا ۳۰ سانتیمتر پهنا در بالاترین قسمت برد لنج. این تخته در ناکو قیتون نامیده میشود. |
۹۶ |
چويه |
Čowyæ |
میخ پیچی بزرگ در اندازههای متفاوت برای نگه داشتن بیس به بدنه لنج. |
۹۷ |
چيپال |
Čipal |
هر شیئی که روی آب شناور بماند. این شیء معمولاً کائوچویی است. |
۹۸ |
خط شاهين |
Xæt šahin |
نشانهای روی بدنه لنج که حد مجاز بارگیری قانونی را مشخص میکند. |
۹۹ |
خش |
Xeš |
جا باز کردن و داخل شدن لنج به سختی بین دو لنج. |
۱۰۰ |
خن |
Xæn |
انبار لنج. قسمت زیرین لنج که یکی در سینه و دیگری در میان یکی در تفر لنج قرار دارد. موتور لنج نیز در یک خن جداگانه به نام خن موتور قرار دارد. |
۱۰۱ |
خنزيره |
Xænziræ |
پمپ تخلیه آب لنج که به کمک موتور لنج در هنگام روشن بودن آن کار میکند. |
۱۰۲ |
خُوار |
Xuwar |
به دریای آرام میگویند، در اصل به معنی خواهر و مهربان. |
۱۰۳ |
خور |
Xur |
پیشرفتگی آب دریا در ساحل. محل ورود لنجها به گمرک و شهر. |
۱۰۴ |
خيت |
Xeyt |
ریسمان نایلونی محکمی برای ماهیگیری. |
۱۰۵ |
خيوسه |
Xayusæ |
آخرین گايم لنج، کمعرضترین و کوچکترینِ آنها. |
۱۰۶ |
دام |
Dam |
سر تختههایی که دو شلمون را به هم وصل میکند. |
۱۰۷ |
دامر |
Damer |
نوعی شیره گیاهی شبیه نبات که آن را ذوب و با روغن مایع مخلوط میکنند و پنبه آغشته به آن را به دور میخ میپیچند تا آب از کنار میخ وارد لنج نشود. |
۱۰۸ |
دبر |
Dæber |
زمانی که باد در پشت لنج بوزد و لنج را در حرکت به جلو یاری دهد. |
۱۰۹ |
دخول |
Doxul |
قسمت خراب شده و شکسته تخته بدنه لنج، بزرگتر از شخاسه. |
۱۱۰ |
درب |
Derb |
صفت لنجی که زیاد پهلو به پهلو شود و هدایت آن در دریا سخت باشد. |
۱۱۱ |
دركامره |
Dærkameræ |
در کوچک خن. |
۱۱۲ |
درميت |
Dermeyt |
تخته محکم و پهن و نسبتاً ضخیمی که روی شلمون قرار میگیرد. |
۱۱۳ |
دريه |
Deryæ |
دریا. |
۱۱۴ |
دس مله |
Da:smælæ |
شنا. |
۱۱۵ |
دفنه |
Dæfnæ |
بستههای بزرگ طناب به هم بافته که هنگام کنار هم قرار گرفتن دو لنج بین آن دو قرار میدهند که به تخته بدنه آنها آسیبی وارد نشود. |
۱۱۶ |
دك |
Dek |
به زمین خوردن اندکاندک لنج هنگام حرکت و دوباره راه افتادن. این وضعیت برای لنج مخصوصاً در هنگامی که بار دارد خطرناک است. |
۱۱۷ |
دلنگه |
Delengæ |
چوبی است به شکل عدد هفت دارای دو شاخه که میل را در سینه به لنج متصل میکند. |
۱۱۸ |
دوار |
Dævar |
استوانهای فلزی که با پیچ و مهره بر سینه لنج نصب میکنند و به کمک آن لنگر را بالا میکشند. با چرخاندن چوب، زنجیر لنگر به دور این محور میپیچد و لنگر بالا میآید. |
۱۱۹ |
دوران |
Dowran |
شکم لنج. نمای برآمده میانی لنج از بیرون. |
۱۲۰ |
دوسه |
Dowsæ |
تختهای پهن و بلند برای سوار شدن به لنج یا جابهجایی بین دو لنج یا اسکله. |
۱۲۱ |
دولاب |
Dulab |
فرمان لنج که به وسیله طناب که بوسیله طنابهایی به کانه وصل میشود. این ابزار شبیه فرمان اتومبیل اما از چوب و بزرگتر است. برای سهولت در گرفتن دولاب پرّههایی نیز در قسمت بیرونی آن نصب میکنند. |
۱۲۲ |
ديره |
Deyræ |
قطب. |
۱۲۳ |
رابه |
Rabe |
ردیف چهارم تختههایی که روی بیس لنج قرار میگیرند. |
۱۲۴ |
راگي |
Ragi |
شناور شدن یا بودن لنج. |
۱۲۵ |
ربان |
Ræban |
راهبلد دریایی. گاهی لنجها برای رفتن از مسیری که تا به حال نرفتهاند از یک نفر که قبلاً این مسیر را طی کرده است استفاده میکنند که به این نام معروف است. |
۱۲۶ |
ريش |
Reš |
قطرات آب دریا که به درون لنج میریزد. |
۱۲۷ |
رگاي |
Rægay |
لنجی که برای شناور شدن به آب زیادی احتیاج نداشته باشد. این لنج اصطلاحاً آبخورش کم است. |
۱۲۸ |
رگه |
Rægæ |
ردیف تختههای پشت لنج قرار میگیرد. |
۱۲۹ |
رمی |
Ræmi |
تخته چهارم به بالا که روی بیس قرار میگیرد. |
۱۳۰ |
ریل |
Reyl |
آخرین تختهای که در رگه کار گذاشته میشود. |
۱۳۱ |
زاروگی |
Zarugey |
میخی پانزده سانتیمتری که در لنجسازی کاربرد دارد. این نام برگرفته از نام نوعی لنج کوچک است. |
۱۳۲ |
زام |
Zam |
نوبت نگهبانی هر کدام از ملوانان در شب در هنگام دریانوردی. |
۱۳۳ |
زانه |
Zanæ |
نوعی قلاب فلزی براق. این برق حکم طعمه را دارد و باعث فریب ماهی میشود. روش صید با آن به این شکل است که پس از انداختن قلاب در پشت لنج به آب آن را به یکی از چوبهای درون لنج میبندند و ریسمان آن را به دور چوبی شکننده شبیه چوب کبریت میپیچانند و آن را به حال خود رها میکنند. شکستن این چوب نشانه صید شدن ماهی است. |
۱۳۴ |
زایه |
Zayæ |
تختهای روی برد متصل شده است. |
۱۳۵ |
زر |
Za:r |
دهانه خورهای کم آب. در این قسمت آب دریا عمق کمی دارد و توقف طولانی لنج میتواند خطرناک باشد. |
۱۳۶ |
زلال |
Zelal |
سایهبان. نوعی پارچه برزنتی سفید. |
۱۳۷ |
زند |
Zænd |
چوبی در سینه لنج که طناب مهار لنج را به دور آن میپیچند. |
۱۳۸ |
زیلو |
Zilu |
مستراح لنج. |
۱۳۹ |
زیوار |
Zivar |
تختهای بین انچ و فرار برای جلوگیری از ورود آب به عرشه لنج. |
۱۴۰ |
سا |
Sâ |
ساج هندی. نوعی تخته مرغوب که در لنجسازی استفاده میشود. |
۱۴۱ |
ساتور |
Satur |
نوک لنج. قسمت برآمدهتر و بلندتر از عرشه در سینه لنج. |
۱۴۲ |
سافل |
Safel |
قسمت رو به ساحل لنج در زمان حرکت. |
۱۴۳ |
سالس |
Sales |
ردیف سوم تختههایی که روی بیس قرار میگیرند. |
۱۴۴ |
ساني |
Sani |
ردیف دوم تختهها بعد از بیس که روی مالچ قرار میگیرند. |
۱۴۵ |
سته |
Sætæ |
عرشه، رویه فوقانی لنج. |
۱۴۶ |
سچاچ |
Sečač |
گرفتن درزها و سوراخهای ایجاد شده در لنج. |
۱۴۷ |
سراتفه |
Særætfæ |
چوب هلالیشکلی که روی اتفه قرار میگیرد. |
۱۴۸ |
سكون |
So/e/kun |
سکان. تخته چوبی بسیار محکم و یکپارچه که در انتهای لنج و در بیرون آن نصب میکنند. سکان در قسمت پایین، که در آب قرار دارد، پهنتر از قسمت بیرونی آن است. اغلب به غلط دولاب را سکان میپندارند. |
۱۴۹ |
سكوني |
Sekuni/Sokuni |
سکاندار، کسی که وظیفه نگهداشتن سکان به عهده اوست. البته این وظیفه از دیگران، بهخصوص ناخدا، ساقط نیست. |
۱۵۰ |
سل |
Sel |
روغن کوسه یا دیگر ماهیان غیرخوراکی که به تخته لنج میمالند. این روغن، قهوهای رنگ و دارای بوی بسیار بدی است، اما از تخته در مقابل آفتاب، پوسیدگی و هر آسیب احتمالی دیگر محافظت میکند. با مالیدن این روغن تخته جلای خاصی پیدا میکند و زیبایی لنج دوچندان میشود. |
۱۵۱ |
سلامه |
Sælamæ |
بند یا فلزی که سکان را به «میل تفر» وصل میکند. |
۱۵۲ |
سلبيس |
Sælbis |
به برد و سر سوور وصل میشود. |
۱۵۳ |
سلسله |
Selselæ |
زنجیر لنگر که آن را سنگینتر میکند و به زیر آب میبرد. |
۱۵۴ |
سلوب |
Selub |
قیافه، نما و شکل و ظاهر کلی لنج. |
۱۵۵ |
سلوه |
Salvæ |
چوبی که کوتاهی شلمون را جبران میکند. |
۱۵۶ |
سليدان |
Seleydan |
آشپزخانه. اتاقک کوچکی که در قدیم از جنس چوب ساخته میشد، ولی در سالهای اخیر برای جلوگیری از خطر آتشسوزی عمدتاً از فلز ساخته میشود. |
۱۵۷ |
سماچ |
Sæmač |
لنج ماهیگیری. |
۱۵۸ |
سمبوك |
Sæmbuk |
نوعی لنج چوبی کوچک. |
۱۵۹ |
سمت |
Sæmt |
بستن محکم گسل به شکلی که لنج جابهجا نشود. |
۱۶۰ |
سمر |
Samer |
چوب یا هر شیء دیگر که خود به خود روی آب شناور باشد. |
۱۶۱ |
سناد |
Sænad |
حرکت منظم و آرام لنج بر روی آب بدون تکان خوردن و پهلو به پهلو شدن. |
۱۶۲ |
صندوق ماچله |
Sænduq mačelæ |
صندوقی تختهای یا فلزی، محل ذخیره آذوقه ملوانان. |
۱۶۳ |
سنگار |
Sengar |
یا هم سنگار. همراهی دو یا چند لنج در سفر با هم. |
۱۶۴ |
سه افريقي |
Seh ofriqoy |
سیاه آفریقایی. نام نوعی تخته. |
۱۶۵ |
سوفي |
Sufi |
چوب قرقره دولاب که طناب یا زنجیر کانه دور آن میچرخد و چرخاندن دولاب با این وسیله آسانتر میشود. |
۱۶۶ |
سوله |
Sowle |
ماده شوینده لنج، شبیه پودر نمک. |
۱۶۷ |
سوور |
Suwær |
تختههایی محکم در سقف خن لنج که حکم تیرآهن را در سقف خانه دارد. |
۱۶۸ |
سوور دهن فنه |
Suwær dæhænfænæ |
سوور بزرگ که در تفر لنج قرار دارد و بزرگترین سوور آن است. |
۱۶۹ |
سور سينه |
Suwær sinæ |
سوور واقع در قسمت سینه لنج. |
۱۷۰ |
سوور مدگري |
Suwær medgæri |
سووری که دکل به آن وصل میشود. |
۱۷۱ |
سوور مشي |
Suwær mæšey |
روبروی موتور لنج قرار میگیرد و کوتاهترین سوور است. |
۱۷۲ |
سويل |
Sevil |
چوبی که زیر چلپ کار گذاشته میشود. |
۱۷۳ |
سينه |
Sinæ |
قسمت جلویی لنج. یک سوم جلو لنج. |
۱۷۴ |
سينه بحريني |
Sinæ bæhreyni |
نوعی لنج با سینه مستقیم رو به بالا. |
۱۷۵ |
سينه موج |
Sinæ mowj |
حرکت لنج به سمتی که موج از آن طرف میآید، به شکلی که سینه لنج مرتب با موج برخورد کند. |
۱۷۶ |
شافت |
Šaft |
لولهای استوانهای شکل که نیروی موتور را به پروانه منتقل میکند و آن را میچرخاند. |
۱۷۷ |
شاهن |
Šahen |
لنجی که بار بیش از حد حمل کرده باشد. |
۱۷۸ |
شخاسه |
Šexâsæ |
گاهی تعویض تختهای شکسته از بدنه لنج ممکن است بدان آسیب برساند. از این رو، تختهای به اندازه قسمت شکسته شده با مهارت به جای آن کار میگذارند. این تخته را شخاسه میگویند. |
۱۷۹ |
شلمون |
Šælmun |
چوبهای خمیدهای شبیه دنده بدن انسان که به «بیس» متصل میشوند. |
۱۸۰ |
شوفر |
Šufer |
مسئول موتورخانه لنج. |
۱۸۱ |
فتيله |
Fetilæ |
پنبهای تابداده آغشته به روغن که میان تختههای بدنه لنج میگذارند تا مانع ورود آب به درون لنج شود. |
۱۸۲ |
فرار |
Færar |
تخته یا تختههایی بالای انچ. |
۱۸۳ |
فرش |
Færš |
تخته چوبهای مسطحی که هنگام بارگیری، با آن کف خن را تسطیح میکنند. |
۱۸۴ |
فرمن |
Færmæn |
چوبی که روی گايم تفر به سینه قرار میگیرد. این چوب در قدیم از ابزارهای بادبان بوده است. |
۱۸۵ |
فريس / فريز |
Færis/z |
پارو. چوبی بلند که قایق را با آن هدایت میکنند. همچنین هنگام جدا کردن دو لنج از همدیگر پس از این که فاصله آنها بیش از اندازه رسیدن دست شد، از این چوب برای دورتر کردن دو لنج استفاده میکنند. |
۱۸۶ |
فل |
Fa:l |
چوبی که دقیقاً وسط لنج از میل تفر تا خن موتور روی فنه قرار میگیرد. |
۱۸۷ |
فلس |
Fels |
کلّه میخ. |
۱۸۸ |
فندول |
Fendul |
اگزوز موتور. |
۱۸۹ |
فنديشن |
Fendeyšen |
چوبهایی ضخیم که موتور لنج را روی آنها نصب میکنند (فوندانسیون). |
۱۹۰ |
فنه |
Fænæ |
عرشه لنج در قسمت تفر و سینه. |
۱۹۱ |
فيله |
Feylæ |
سطلی که با آن از دریا آب میکشند. |
۱۹۲ |
فيني |
Feyni |
نوعی تخته مورد استفاده در لنجسازی. |
۱۹۳ |
فيول |
Fiyul |
انباری کوچک در سینه لنج. |
۱۹۴ |
قتره |
Qætræ |
اندازه آب، آب خور لنج. |
۱۹۵ |
قلفك تفر |
Qolfæk tæfær |
انبار بسیار کوچکی در تفر لنج برای نگهداری وسایل کوچک. |
۱۹۶ |
قلفك سينه |
Qolfæk sinæ |
انبار بسیار کوچکی در قسمت جلویی لنج. |
۱۹۷ |
قلمي |
Qælæmi |
دکل کوچک و دوم لنج. |
۱۹۸ |
قماره |
Qomaræ |
اتاق مخصوص استراحت ناخدا، و محل نگهداری تجهیزات ناوبری لنج. |
۱۹۹ |
قيتون |
Qitun |
← چنته |
۲۰۰ |
كاتلي |
Katli |
فاصله از عرشه تا تختههای طبقه دوم در انتهای لنج که قماره روی آن قرار میگیرد. |
۲۰۱ |
كانه |
Kanæ |
چوبی متصل به سکان که لنج را با آن هدایت میکنند. |
۲۰۲ |
كاك |
Kak |
سوراخهای تعبیه شده در زیر بدنه لنج که آب دریا را برای خنک کردن موتور وارد لنج میکند. |
۲۰۳ |
كامره |
Kameræ |
انبار کوچکی در قسمت سینه لنج. |
۲۰۴ |
كلفات |
Kælfat |
تعمیر سوراخها و رخنههای به وجود آمده در بدنه یا بین تخته لنج. |
۲۰۵ |
كلوبار |
Kolubar |
میخکش. |
۲۰۶ |
كمبال |
Kæmbal |
نوعی طناب محکم و کلفت ساخته شده از الیاف نخل. |
۲۰۷ |
كمون |
Kæmun |
دریل دستی. این ابزار دارای طناب نسبتاً باریکی است که به دو طرف یک تکه چوب بسته میشود. این طناب را به دور قرقرهای که به مته وصل است، میپیچانند و با کشیدن آن، جای میخ در بدنه لنج سوراخ میشود. |
۲۰۸ |
كنده |
Kondæ |
چوب مدور یکتکهای که در انتهای قسمتی که پروانه در آن قرار دارد، نصب میشود. |
۲۰۹ |
كوتي |
Kuti |
نوعی لنج که عقب آن از نوع بوم و سینه آن شبیه ناکو است. |
۲۱۰ |
گابي |
Gabi |
چسباندن دو تخته به هم به شکلی که هیچ چیز بین درز آنها نرود. |
۲۱۱ |
گارنيل |
Garneyl |
نام نوعی موتور لنج = گاردنر. |
۲۱۲ |
گازليتي |
Gazleyti |
نوعی میخ مورد استفاده در لنجسازی. این نام برگرفته از نام نوعی لنج کوچک است. |
۲۱۳ |
گايم |
Gayom |
چارچوبی که یکی در سینه، یکی در میان و دیگری در قسمت تفر لنج قرار دارد. به چوبهای عمودی گایم میگویند و از این چارچوب به عنوان سایبان نیز استفاده میشود. |
۲۱۴ |
گبا |
Goba |
درز میان دو تخته. |
۲۱۵ |
گبيت |
Gobit |
قسمت پیشین ماشوه. |
۲۱۶ |
گتايي |
Gætai |
لنج باربری و تجاری. |
۲۱۷ |
گرت |
Gæræt |
تختهای که با آن گلاس میسازند. گلاس یکی از اجزای گرانقیمت موتور است که اگر خراب شود، به وسیله این چوب بدل آن را میسازند. |
۲۱۸ |
گسار |
Gæsar |
سنگریزههای ته دریا که بهتدریج و با تغییر دمای آب به ته لنج و سنگهای اطراف ساحل میچسبد. این سنگریزهها بسیار برندهاند. هنگام شستن لنج، که بعد از هر سفر دریایی صورت میگیرد، ابتدا این سنگها را توسط وسیلهای فلزی به نام «مشکره» از لنج جدا میکنند. |
۲۱۹ |
گسل |
Gæsl |
طنابی که لنج را با آن به اسکله، زمین یا لنجی دیگر میبندند. |
۲۲۰ |
گسل كردن |
Gæsl kerdæn |
کشیدن یک لنج، لنجی دیگر را به وسیله طناب. |
۲۲۱ |
گلاته |
Gælatæ |
سهمی از درآمد لنج که بین صاحب لنج، ناخدا و ملوانان به نسبت تقسیم میشود. این نسبت به این شکل است: نصف درآمد متعلق به صاحب لنج است، از نصف باقیمانده دو سهم به ناخدا، ۵/۱ سهم به شوفر، ۵/۱ سهم به سکانی، و ۵/۱ سهم به طباخ میرسد. ملوانان عادی نیز هر کدام یک سهم میگیرند. |
۲۲۲ |
گلاس |
Gelas |
مادهای پلاستیکی درون بوری که چرخیدن شافت را آسانتر میکند. |
۲۲۳ |
گلاف |
Gællaf |
لنجساز و تعمیرکار تختههای لنج. |
۲۲۴ |
گل سهلي |
Gel se:li |
نوعی خاک قرمز مورد استفاده «گلاف»ها که با آن قسمتهایی از چوب را که میخواهند ببرند یا تراش دهند، مشخص میکنند. |
۲۲۵ |
گلفه |
Golfæ |
نام گايم تفر در نوع لنج موسوم به ناکو. |
۲۲۶ |
گلن |
Gælæn |
فلزی است حلقویشکل که به سر بوری نصب میشود تا از ورود آب به لنج جلوگیری کند. |
۲۲۷ |
گوش گرگي |
Guš gorgi |
چوبی دوشاخه و در هم به شکل ضربدر شبیه گوش گرگ که در سینه قرار دارد و گسل را به آن میبندند. |
۲۲۸ |
گوفه |
Gufæ |
قرقره طناب سکان. |
۲۲۹ |
گير |
Geyr |
دنده لنج. |
۲۳۰ |
لامي |
Lami |
رنگ و آهک مخلوط شده. ترکیب این دو را برای جلوگیری از زنگزدگی به سر میخ میمالند. |
۲۳۱ |
لاهم |
Lahom |
به گل نشستن یا به گل نشاندن لنج. |
۲۳۲ |
لايه |
Layæ |
طناب بادبان در قسمت تفر لنج. |
۲۳۳ |
لُف |
Lof |
پیچیده شدن طناب یا هر شیء دیگر به دور پروانه لنج و از حرکت بازداشتن آن. |
۲۳۴ |
لفاف |
Lofaf |
پارچهای که برای جلوگیری از آسیب دیدن و پاره شدن طناب به دور آن میپیچند. |
۲۳۵ |
لمبوته |
Læmbutæ |
پارچهای که در فصل گرما ملوانان به جای شلوار دور خود میپیچند. |
۲۳۶ |
لوستر |
Luster |
نام نوعی موتور لنج. |
۲۳۷ |
لووِس |
Loves |
شیء افتاده و رها شده در آب. |
۲۳۸ |
لينه |
Leynæ |
فلزی مسطح در ضخامتهای مختلف اما تقریباً نازک برای مسطح قرار دادن موتور لنج. |
۲۳۹ |
ماچله |
Mačelæ |
آذوقه و خواروبار کارکنان لنج. |
۲۴۰ |
ماشوه |
Mašuwæ |
۱. نوعی لنج، ۲. قایق پارویی کوچک. از این قایق برای سوار شدن به لنج و انداختن لنگر به آب در «خور» استفاده میشود. |
۲۴۱ |
ماكري |
Makri |
تختهای که برای کم کردن فشار روی زند نصب میشود. |
۲۴۲ |
مالچ |
Maleč |
ردیف اول تختههای زیر لنج که دقیقاً روی بیس قرار میگیرد. |
۲۴۳ |
متر |
Moter |
۱. نام انباری که موتور لنج در آن است. ۲. موتور لنج. |
۲۴۴ |
مته |
Mætæ |
دریل دستی. |
۲۴۵ |
مجرا |
Mojra |
مسیر حرکت لنج در دریا. گرای دریایی. |
۲۴۶ |
مچ پواره |
Mæč puwaræ |
قطعه فلزی که زنجیر و طناب لنگر را به هم وصل میکند. |
۲۴۷ |
مرزاب |
Merzab |
سوراخهایی که کنار عرشه تعبیه میکنند برای خالی شدن آب عرشه. |
۲۴۸ |
مرِگ |
Mereg |
خشک کردن آب درون لنج. |
۲۴۹ |
مرما |
Moræmma |
پهلو به پهلو شدن لنج در دریا. |
۲۵۰ |
مساوا |
Mosava |
لنجی که زیاد پهلو به پهلو شود. |
۲۵۱ |
مسترگوشي |
Mesterguši |
نام نوعی موتور لنج = میتسوبیشی. |
۲۵۲ |
مسمله |
Mesmelæ |
کشیدن و خشک کردن آب از ته لنج به وسیله پارچه یا گونی و چلاندن آن. |
۲۵۳ |
مشکره |
Moškeræ |
وسیلهای فلزی شبیه کاردک، با سر خم برای پاک کردن و تمیز کردن گسار از قسمت پایین لنج. |
۲۵۴ |
مغرتاني |
Moγrætani |
نام نوعی میخ مورد استفاده در لنجسازی. |
۲۵۵ |
مغزي |
Moγzi |
نام شلمونی که رگه و ته لنج را به هم متصل میکند. |
۲۵۶ |
مکينه |
Mækinæ |
موتور لنج. |
۲۵۷ |
مگر |
Mogær |
نام قدیم گل سهلی که کاربرد آن بسیار کم شده است. |
۲۵۸ |
منده |
Mondæ |
چوب، طناب یا لولهای عمودی که در زمین یا روی اسکله برای بستن طناب لنج نصب میکنند. |
۲۵۹ |
منگر |
Monger |
ابزاری فلزی با نوک پهن و تیز که لنجسازان از انواع مختلف آن در موقعیتهای مختلف استفاده میکنند. |
۲۶۰ |
منگر کلفات |
Mongær kælfat |
ابزاری فلزی با نوک تیز و پهن که با آن فتيله را در بین تختهها با ضربات ممتد چکش وارد میکنند. |
۲۶۱ |
منگر گبار |
Mongær gobar |
ابزاری که تخته را به اندازهای که سر میخ در تخته قرار گیرد، میتراشد. |
۲۶۲ |
منگر وليتي |
Mongær voleyti |
ابزاری فلزی برای تراشیدن چوب در جاهایی که امکان استفاده از تیشه وجود ندارد. |
۲۶۳ |
مول |
Mowl |
بستن موقتی طناب لنج که بتوان آن را زود باز کرد. |
۲۶۴ |
ميان |
Miyan |
وسط لنج. |
۲۶۵ |
ميخ تيل |
Mix teyl |
میخ نجاری مورد استفاده در لنجسازی. |
۲۶۶ |
ميخ جهازي |
Mix jæhazi |
نوعی میخ بزرگ که در لنجسازی استفاده میشود. |
۲۶۷ |
ميداف |
Midaf |
پارو. |
۲۶۸ |
ميل |
Mil |
تخته اول و آخر در سینه و تفر لنج که به شکل افقی و کمی مایل نصب میشود و نقش سپر را برای لنج ایفا میکند. |
۲۶۹ |
ناخذا |
Naxoδa |
ناخدا. |
۲۷۰ |
ناکو |
Naku |
از انواع لنج است که به پاکستانی نیز معروف است. ساخت این نوع لنج ریزهکاریهای بیشتری دارد. |
۲۷۱ |
نر و لاس سكون |
Nær o las sokun |
نر و ماده. قطعه فلزی که با در هم قرار گرفتن، سکان را به لنج متصل میکند. |
۲۷۲ |
نسل |
Næsel |
هل دادن لنج با دست به طرف عقب. |
۲۷۳ |
نگله |
Næglæ |
بار بستهبندی شده بزرگ. |
۲۷۴ |
نگه |
Na:gæ |
محل توقف لنجها هنگام توفان. |
۲۷۵ |
نول |
Nowl |
کرایه بار حمل شده توسط لنج. |
۲۷۶ |
نيم |
Nim |
۱. قماره را نصف میکنند و به قسمت زیرین آن میگویند. ۲. قسمت انتهای لنج را که قماره در آن قرار دارد دو طبقه میکنند، قسمت پایین آن را نیم میگویند. |
۲۷۷ |
وارد |
Vared |
شلمون قوسدار. |
۲۷۸ |
وليد |
Voleyd |
نوجوانی که در قدیم در لنجهای بسیار بزرگ در خدمت ناخدا بود. |
۲۷۹ |
ونچ |
Venč |
جرثقیل کوچک. |
۲۸۰ |
ويو |
Voyu |
قسمت بالای شکم برآمده لنج از نمای بیرون. |
۲۸۱ |
هذ |
Heδ |
دهانه ورودی خور. |
۲۸۲ |
هزام |
Hæzam |
تختهای است که روی شلمونها قرار میگیرد، از میل تفر تا میل سینه. |
۲۸۳ |
هشتاد و هشت |
Hæštaδ o hæšt |
نام نوعی موتور لنج. |
۲۸۴ |
هگوف |
Hoguf |
لنجی که برای شناور شدن، به آب زیاد احتیاج داشته باشد. این لنج اصطلاحاً آبخورش زیاد است. |
۲۸۵ |
حلقه |
Hælqæ |
حلقه فلزی نصب شده در کنارههای عرشه که برای بستن موقت طنابها از آن استفاده میشود. |
۲۸۶ |
هم سنگار |
Hæmsengar |
← سنگار. |
۲۸۷ |
همله |
Hæmlæ |
شکم لنج. قسمت برآمده لنج از درون آن. |
۲۸۸ |
هنام |
Hænam |
نوک بوم. |
۲۸۹ |
هنگف |
Hengof |
بلند کردن اشیاء سنگین نظیر لنگر یا چوب. |
۲۹۰ |
هوک |
Huk |
قلابهای به کار رفته در مکانهای مختلف لنج. |
۲۹۱ |
هوي پر |
Hævoy por |
هوای توفانی. هوای خراب هم گفته میشود، ولی اصطلاح لنجی آن هوي پر است. |
۲۹۲ |
هياب |
Hayâb |
نمای تفر لنج از بیرون. |
۲۹۳ |
هيت |
Heyt |
حرکت لنج به سمت عقب. فرمان حرکت به عقب. |
۲۹۴ |
هيت استان |
Heytestan |
دستگاه به جلو و عقب راندن موتور لنج. |
۲۹۵ |
هيل |
Heyl |
هل دادن لنج به عقب با دست بدون کمک گرفتن از موتور لنج. |
۲۹۶ |
هيل |
Hil |
جدا کردن لنج با دست از جایی که به آن پهلو گرفته است. |
۲۹۷ |
هيور |
Hæyur |
سوراخهای زیر شلمون و روی بیس که باعث میشود آب ته لنج در یک جا جمع و تخلیه شود. |
۲۹۸ |
هيي |
Hæyey |
تخته جداکننده فنه از لنج. |
۲۹۹ |
هي ياملي |
Hey yamli |
آواز دستهجمعی جاشوان هنگام بالا کشیدن لنگر و حمل اشیاء و بارهای بزرگ و سنگین. |
۳۰۰ |
يانمار |
Yanmar |
نام نوعی موتور لنج. |
۳۰۱ |
يوش |
Yuš |
طناب بادبان در قسمت جلویی لنج. |