شرح |
انگلیسی |
فارسی |
ردیف |
---|---|---|---|
چوبی کوتاه و عمود در جلوی دکل. |
Abd |
اَبد |
1 |
چوبی است که «شلمُن» را به بدنه لنج وصل میکند. |
Atfe |
اَتفه |
2 |
خلاصشدن موتورلنج یا قایق برای توقف. |
Estap |
اِستاپ |
3 |
حرکت لنج به سمت عقب. |
Estan |
اِستان |
4 |
برآمدگی کنار «بیست» قایق. |
Eski |
اِسکی |
5 |
پایهای فلزی که سکان روی آن نصب میشود. |
Elbis |
الِبیس |
6 |
طناب لنگر لنج. |
Amar |
اَمار |
7 |
چوبی ضخیم بین «سطحه» و «برد» که این دو را به هم متصل میکند. |
Anč |
اَنچ |
8 |
به عمل مهیاسازی لنج برای انجام هر کاری از جمله حرکت و تعمیر اطلاق میشود. |
Barez |
بارز |
9 |
پهلو و کنارههای لنج. |
Bord |
بُرد |
10 |
محلی در سطح لنج که آبهای جمعشده از طریق آن به دریا سرازیر میشود. |
Bornal |
بُرنال |
11 |
لنج بزرگ. |
Bæγælæ |
بَغله |
12 |
وزنه قلاب ماهیگیری؛ وزنه اندازهگیری عمق آب دریا. |
Bolt |
بُلت |
13 |
قایق پارویی کوچک. |
Bælæm |
بَلم |
14 |
قسمت انتهای «خن» لنج. |
Bonxæn |
بُن خن |
15 |
چوب پرچم لنج. |
Bændeyræ |
بَندیره |
16 |
گودالی در انتهای «چور» که هنگام جزر آب در آن باقی میماند. |
Bon kæl |
بُن کل |
17 |
هنگامی که آب دریا در جزر کامل باشد. |
Bon vuγari |
بُن ووغاری |
18 |
نوعی لنج بزرگ و تقریبا مدور که مخصوص باربری است. |
Bum |
بوم |
19 |
چراغ دریایی. |
Bowyæ |
بویه |
20 |
دو رشته طناب که از دو طرف دکل لنج را نگه میدارند. |
Bivard |
بیوارد |
21 |
چوبی است دراز و محکم که در زیر لنج قرار دارد؛ بدنه و همه چوبهای لنج به این چوب، که شاسی لنج است، متصل میشود. |
Bist |
بیست |
22 |
وسیله ارتباطی در لنج. |
Bisim |
بیسیم |
23 |
واحد شمارش لنج و قایق؛ دوپاره لنج. |
Paræ |
پاره |
24 |
نوعی موتورلنج ساخت کشور پاکستان. |
Pakestoni |
پاکستونی |
25 |
یکی از روشهای ماهیگیری است؛ صیادان، درحالیکه هرکدام گوشههایی از تور را در دست گرفتهاند، به داخل دریا میروند و برای مدتی تور را در زیر آب نگه میدارند. |
Pakæši |
پاکشی |
26 |
مسئول موتورخانه لنج. |
Pamotori |
پاموتوری |
27 |
نوعی لنگر لنج. |
Paveræ |
پاوره |
28 |
نام تختهای است که برای جلوگیری از ورود آب به داخل لنج بر روی «بیست» نصب میکنند. |
Pætan |
پتان |
29 |
پروانه موتورلنج. |
Pættæ |
پته |
30 |
چوبی که بر روی «میل» قرار دارد. |
Pærmil |
پرمیل |
31 |
مد و جزر دریا. |
Porـovuγar |
پرووغار |
32 |
پروانه موتورلنج. |
Pankæ |
پنکه |
33 |
نوعی لنگر دوشاخهای. |
Puræ |
پوره |
34 |
تختهای که بر روی «شلمُن» قرار میگیرد و در حکم پوشش آن است. |
Puš |
پوش |
35 |
چربیای که آن را ذوب میکنند و با نوره مخلوط میکنند و به بدنه لنج میمالند. |
Pi |
پی |
36 |
پهلوگرفتن لنج در کناره اسکله یا لنج دیگر. |
Tabok |
تابک |
37 |
نوعی چوب که در ساخت «هلگوم» لنج به کار میرود. |
Tali |
تالی |
38 |
مخزن فلزی آب یا گازوییل. |
Tanki |
تانکی |
39 |
آشپز. |
Tæbbax |
طباخ |
40 |
وسیلهای است فلزی که به آب انداخته میشود تا سرعت لنج یا قایق را مشخص کنند. |
Tebdal |
تبدال |
41 |
نوعی قایق کوچک موتوری. |
Tærradæ |
تراده |
42 |
نوعی قایق موتوری که صدای «ترتر» تولید میکند. |
Tærtæri |
ترتری |
43 |
چوبی است که هنگام ساخت یا تعمیر لنج زیر «بیست» قرار میدهند تا لنج کاملا از زمین جدا شود. |
Term/Tærm |
ترم |
44 |
لبه لنج؛ آخرین تخته بالای دیوار لنج. |
Terij |
تریج |
45 |
حرکت آزمایشی لنج یا قایق پس از تعمیر و بازسازی. |
Tere:i |
تریی |
46 |
نوعی قایق که بار را بین اسکله و گمرک جابهجا میکند. |
Tešalæ |
تشاله |
47 |
قسمت عقب لنج را گویند. لنج به سه قسمت تقسیم میشود که یکسوم آن «تفر» نام دارد. |
Tæfær |
تفر |
48 |
هنگامی که لنج بالاتر از دیوارههایش کالا حمل میکند، برای جلوگیری از نفوذ آب، دیوارهای برزنتی به دور دیوارههایش ایجاد میکنند که به آن «تلباس» میگویند. |
Tælbas |
تلباس |
49 |
نوعی برزنت ضخیم که برای محافظت بار از آب و رطوبت مورد استفاده قرار میگیرد. |
Tælbal |
تلبال |
50 |
تختهای ضخیم که «سور» بر روی آن قرار میگیرد. |
Tælbis |
تلبیس |
51 |
نوعی تخته سرخرنگ که در لنجسازی به کار میرود. |
Towlær |
تولر |
52 |
نام چوبی است در لنج. |
Teyčin |
تیچین |
53 |
ساحل دریا. |
Tiyow |
تیو |
54 |
ملوان؛ کارگر لنج. |
Jašu |
جاشو |
55 |
نوعی قایق پارویی؛ نوعی موتورلنج. |
Jalbut |
جالبوت |
56 |
قسمت جلو «خن» لنج؛ درپوش تختهای انبار و مخزن لنج. |
Jali |
جالی |
57 |
نوعی قرقره که در کنار دکل لنج قرار دارد و با چهار طناب به دکل متصل است. |
Jamæ |
جامه |
58 |
جهاز؛ اسم عمومی لنج چوبی. |
Jahaz |
جاهاز |
59 |
به عمل متعادل نگهداشتن لنج در خشکی، با چهار قطعه چوب، جهت تعمیر گویند. |
Jæddaf |
جداف |
60 |
سبقتگرفتن دو لنج از هم؛ پهلوگرفتن دو لنج در کنار هم بدون برخورد با یکدیگر. |
Jæddem |
جدم |
61 |
لنجساز. |
Jællaf |
جلاف |
62 |
مکانی در کنار دکل لنج که آبهای نفوذی از دریا در آنجا جمع میشوند. |
Jæmmæ |
جمه |
63 |
مستراحِ لنج. |
Juli |
جولی |
64 |
روشنکردن موتورلنج یا قایق. این واژه در مفهوم «روشن» کاربرد عام دارد و در دیگر وسایل موتوری هم به کار میرود. |
Čalu |
چالو |
65 |
نام چوبی است که در ساخت لنج به کار میرود. |
Čæbbani |
چبانی |
66 |
نوعی تخته است که در درون لنج بر روی «بیست» قرار میگیرد. |
Čæptow |
چپتو |
67 |
مکان گود و پایین نسبت به جاهای دیگر «خور» که ماهی بیشتری هم در آن وجود دارد. |
Čæra |
چرا |
68 |
حالتی از دریاست که آرام و بدون موج است. |
Čærbon |
چربن |
69 |
تخته محکمی است در عرشه لنج که «سینه» را به دو قسمت تقسیم میکند. |
Člpæ |
چلپ |
70 |
موج کم و ملایم. |
Čælčæluk |
چلچلوک |
71 |
جرثقیل دستی. |
Čæmpolæk |
چمپلک |
72 |
زدودن لایههای رسوبی بدنه لنج. |
Čennæ |
چنه |
73 |
خور کوچک. |
Čæver |
چور |
74 |
تختهای است بین «بیست» و «ترم». محل اتصال پایه دول. |
Čuki |
چوکی |
75 |
چوبی است عمودیشکل که برای مهار لنج یا قایق هنگام پهلوگرفتن در اسکله، در سینه لنج یا قایق نصب میکنند. |
Čuki kælb |
چوکی کلب |
76 |
انتهای سینه لنج یا قایق. |
Čohki |
چهکی |
77 |
به دریای آرام گفته میشود. |
Xahær |
خاهر |
78 |
چرخاندن بادبان لنج هنگامی که باد شدید بوزد. |
Xayer |
خایر |
79 |
جلبکی که روی تور ماهیگیری یا بدنه لنج به وجود میآید. |
Xærsan |
خرسان |
80 |
با سختی و فشار لنج یا قایقی را در بین لنجها و قایقهای دیگر جایدادن. |
Xeš kerden |
خشکردن |
81 |
چوبی در لنج که برای تعیین مسیر باد به کار میرود. |
Xæmmas |
خماس |
82 |
انبار لنج؛ بخش زیرین سطح لنج که در «سینه»، «میان» و «عقب» لنج قرار دارد. |
Xæn |
خن |
83 |
پمپ تخلیه آب در لنج. |
Xænziræ |
خنزیره |
84 |
پیشرویِ آب دریا به طرف ساحل باعث بهوجودآمدن آبراه پهن و گاه باریک میشود که به آن خور میگویند. |
Xur |
خور |
85 |
نام خوری است که در بندر تیاب میناب قرار دارد. جنگلهای حرای موجود در این خور جلوه کمنظیری به آن بخشیده است. |
Xurـe tiyow |
خور تیو |
86 |
ریسمان نایلونی محکمی که به قلاب ماهیگیری متصل است. |
Xeyt |
خیت |
87 |
چوب پرچم. |
Dar bændeyræ |
داربندیره |
88 |
چوبی که در جهت طولی «سینه» لنج کاربرد دارد. |
Dar guši |
دار گوشی |
89 |
رسیدن سر دو تخته به هم. |
Dam |
دام |
90 |
نوعی شیره گیاهی که زردرنگ است، آن را ذوب میکنند و به پنبه میمالند؛ پنبه آغشته را به دور میخها میپیچند تا آب از کنار میخها به درون لنج نفوذ نکند. |
Damær |
دامر |
91 |
برای محافظت چوبهای لنج از آفات دریایی، روغن حیوانات دریایی مانند کوسه، وال و نهنگ را با چربی و آهک مخلوط میکنند و به بدنه لنج میمالند. به این عمل «داهن» میگویند. |
Dahen |
داهن |
92 |
حرکت لنج یا قایق در جهت حرکت باد یا موج. |
Dæbber |
دبر |
93 |
لنجی که هنگام موج زیاد پهلوبهپهلو میشود، که در این صورت کنترل آن سخت است. |
Dæbberi |
دبری |
94 |
اتاقی در کنار «کِوِن» که مواد غذایی در آنجا نگهداری میشود. |
Dæbbusæ |
دبوسه |
95 |
چرخدندهای که بر روی فرمان لنج نصب میشود. |
Dejeli |
دجلی |
96 |
تختهای به عرض تقریبی یک متر و طول تقریبی شش تا هشت متر که به انتهای لنج وصل میکنند تا بار یا کالای بیشتری حمل کنند. |
Dærab/Derrab |
دراب |
97 |
طنابی در لنج که بهعنوان پله برای بالا و پایین رفتن از آن استفاده میشود. |
Deræk |
درک |
98 |
تختهای ضخیم و محکم که بر روی«شلمُن» و «اَتفه» قرار میگیرد. |
Dærmeyt |
درمیت |
99 |
دریا. |
Derya |
دِریا |
100 |
لاستیک یا بستههای طناب به هم بافتهشده که به بدنه لنج میبندند تا هنگام قرارگرفتن کنار اسکله یا لنج دیگر، ضربه یا آسیبی به آن وارد نشود. |
Dæfræ |
دفره |
101 |
جداشدن لنج از اسکله یا لنج دیگر. |
Dæfre kerden |
دفرهکردن |
102 |
دکل؛ چوبی قطور و بلند در وسط لنج که برای نگهداری بادبان و تعادل لنج کار گذاشته میشود. |
Dækæl |
دکل |
103 |
استوانهای فلزی که با پیچ و مهره بر روی سطح لنج نصب میشود و با چرخاندن چوب، زنجیر لنگر به دور آن میپیچد و بالا میآید. |
Dævar |
دوار |
104 |
تختهای تقریبا عریض و بلند که برای جابهجایی یا سوارشدن در لنج به کار میرود. |
Dusiyæ |
دوسیه |
105 |
دکل لنج. |
Dul |
دول |
106 |
فرمان لنج که از چوب است و برای سهولت در گرفتن آن، پرههایی در قسمت بیرونی نیز با خود دارد. |
Dulab |
دولاب |
107 |
چوبی است دارای دو شاخه که «میل» را در «سینه» به لنج وصل میکند. |
Dolengæ |
دولنگه |
108 |
عقب لنج. |
Dum |
دوم |
109 |
دهنه؛ دهانه یا ورودی خور. |
Dehnæ |
دهنه |
110 |
قطبنما. |
Deyræ |
دیره |
111 |
آبی که در اثر برخورد لنج یا قایق با امواج دریا به درون لنج یا قایق میریزد. |
Raš |
راش |
112 |
راه یا مسیری که در اثر جزر آب در کنار ساحل به وجود میآید. |
Ragæ |
راگه |
113 |
لنگر برگرفتن لنج؛ شناورشدن لنج. |
Ragi |
راگی |
114 |
پارو. |
Restæ |
رسته |
115 |
یکی از طنابهای بادبان لنج. |
Rækon |
رکن |
116 |
موجهایی که قبل از تلاطم دریا بهصورت پراکنده به وجود میآیند. |
Rong |
رنگ |
117 |
قسمتی از لنج؛ بین«پایه» تا «برد». |
Reven |
رون |
118 |
طنابی در لنج که با آن بادبان را تنظیم میکنند. |
Roveysi |
رویسی |
119 |
نوعی قایق صیادی. |
Zarugæ |
زاروگه |
120 |
نوبت نگهبانی ملونان. |
Zam |
زام |
121 |
← کاغر سر |
Zanæ |
زانه |
122 |
چوبی که در اسکلتسازی لنج کاربرد دارد. |
Zayet |
زایت |
123 |
یکی از قطعات لنج. |
Zebræ |
زبره |
124 |
متلاطمشدن دریا در اثر باد و باران شدید و برخاستن موجهای سهمگین که با شدتوحدت به قایقها و لنجها ضربه وارد میکنند. |
Zærbæ |
ضربه |
125 |
نوعی قایق چوبی که «سینه» آن پایین است. |
Zorgæ |
زورگه |
126 |
تختههایی لایهلایه که در قسمت «سینه» لنج بر روی هم کوبیده میشوند؛ نوک لنج. |
Satur |
ساتور |
127 |
نوعی تخته مرغوب که در لنجسازی به کار میرود. |
Saj |
ساج |
128 |
دو رشته طناب که از «دول» به «سطحه» وصل است. |
Sabbayi |
سبایی |
129 |
روغنمالی لنجهای تختهای. |
Sæbb |
سبه |
130 |
موجی سرکش که ممکن است لنجها را غرق کند. |
Sær eškæn |
سر اشکن |
131 |
سرکارگرِ لنج. |
Særtendel |
سرتندل |
132 |
سرپرست کارگران در لنج. |
Særhæng |
سرهنگ |
133 |
حرکت آرام و آهسته قایق. |
Sær heyt |
سرهیت |
134 |
قسمت فوقانی لنج که مخصوص حمل بار و مسافر است، عرشه. |
Sæthæ |
سطحه |
135 |
لنج مسافربری. |
Sæffari |
سفاری |
136 |
سکان لنج؛ تخته بسیار محکمی که در انتهای لنج و در قسمت بیرونی آن نصب میشود. |
Sokon |
سکن |
137 |
سکاندار؛ کسی که عهدهدار نگهداشتن سکان است و از سود حاصل از لنج، سهم خوبی به او تعلق میگیرد. |
Sokoni |
سکنی |
138 |
روغن کوسه یا نهنگ که به بدنه لنج میمالند؛ این روغن بدبو و قهوهایرنگ است که علاوهبر محافظت تخته از پوسیدگی، به لنج جلای خاصی میدهد. |
Sel |
سل |
139 |
طنابی در لنج که سکان را به «میل تفر» متصل میکند. |
Sælamæ |
سلامه |
140 |
مبلغ پولی که بهعنوان پیشپرداخت به جاشوها میدهند. |
Sælæf |
سلف |
141 |
اگزوز موتورلنج. |
Selenser |
سلنسر |
142 |
حرکت کند و آرام قایق یا لنج. |
Selow |
سلو |
143 |
بستن دو سر طناب به هم. |
Sælvæ |
سلوه |
144 |
اشعاری که بهصورت دستهجمعی هنگام بهآبانداختن لنج خوانده میشود که معمولا درود و صلوات بر پیامبر است. |
Sælli |
سلی |
145 |
آشپزخانه لنج. |
Seleydan |
سلیدان |
146 |
محلی در سطح لنج که آبهای جمعشده از طریق آن به دریا سرازیر میشود. |
Selifæ |
سلیفه |
147 |
نوعی لنج ماهیگیری. |
Sæmmač |
سماچ |
148 |
نوعی لنج چوبی. |
Sæmbuk |
سمبوک |
149 |
به لنج یا قایقی اطلاق میشود که در اثر تلاطم دریا بر روی آب سرگردان باشد. |
Semær/Sæmær |
سمر |
150 |
نوعی روغن که در لنجسازی کاربرد دارد. |
Semsem |
سمسم |
151 |
لنگر. |
Sæn |
سن |
152 |
حرکت منظم، آرام و مستقیم لنج بر روی آب. |
Senat |
سنات |
153 |
دو یا چند لنج که به همراهی هم سفر میکنند. |
Sengar |
سنگار |
154 |
نوعی زنجیر در لنج. |
Sængæl |
سنگل |
155 |
تختهای محکم که در ساختن سقف «خَن» لنج کاربرد دارد؛ این تختهها در حکم تیرآهن سقف خانه هستند. همچنین این تختهها در قسمت «تَفر» و «سینه» لنج هم نصب میشوند. |
Sovær |
سور |
156 |
مسیر راست و مستقیم. |
Sidæ |
سیده |
157 |
← سل |
Sifæ |
سیفه |
158 |
قسمت جلویی لنج. |
Sinæ |
سینه |
159 |
حرکت لنج یا قایق به سمتی که موج میآید. |
Sinæ mowj |
سینه موج |
160 |
لولهای استوانهایشکل که از طریق آن نیرو به پروانه منتقل میشود و آن را به چرخش درمیآورد. |
Šaft |
شافت |
161 |
پر؛ سرشار؛ صفت لنجی است که بیش از حدِ ظرفیت کالا یا بار حمل کرده است. |
Šahen |
شاهن |
162 |
نوعی قایق تختهای. |
Šahuf |
شاهوف |
163 |
هنگامی که لنج یا قایق از دو جهت دارای لنگر باشد. |
Šættan |
شتان |
164 |
شراع؛ بادبان. |
Šæra |
شرا |
165 |
شکستن یا سوراخشدن تختهای از تختههای لنج. در اینگونه مواقع، با مهارت، تختهای به اندازه تخته شکسته بریده میشود و بهجای تخته شکسته کار گذاشته میشود. |
Šeγaz |
شغاز |
166 |
وسیلهای در لنج که دو زنجیر را به هم متصل میکند. |
Šegel |
شگل |
167 |
سایهبان؛ نوعی پارچه برزنتی که در لنج کاربرد دارد. |
Šeggæ |
شگه |
168 |
چوبهای خمیدهای که در بدنه لنج قرار دارند و مانند دنده انسان هستند؛ این چوبها به «بیست» متصل میشوند. |
Šælmon |
شلمُن |
169 |
بادی که از سمت مغرب میوزد. |
Šemal/Šomal |
شمال |
170 |
مسئول موتورخانه لنج. |
Šufer |
شوفر |
171 |
نوعی قایق موتوری. |
Šiyuf |
شیوف |
172 |
نوعی پاروی یک نفره. |
γaduf |
غادوف |
173 |
قعر دریا. |
γobbæ |
غبه |
174 |
کشتی. |
γorab |
غراب |
175 |
پارو. |
γærafæ |
غرافه |
176 |
قسمت اندرونی لنج؛ «بُن خَن». |
Falgæ |
فالگه |
177 |
اسکله. |
Forzæ |
فرزه |
178 |
فرقد؛ از ستارههایی که در جهتیابی لنج استفاده میشود. |
Færgæd |
فرگد |
179 |
چوبی ضخیم و بلند که دو سوراخ دارد و بر روی «بیست» قرار میگیرد. |
Fels |
فلس |
180 |
اگزوز لنج. |
Fændæl |
فندل |
181 |
چراغ فانوس دریایی. |
Fenær |
فنر |
182 |
نوعی چوب در ساخت لنج. |
Fænæs |
فنس |
183 |
عرشه عقب یا جلوی لنج که سرپوشیده است. |
Fænnæ |
فنه |
184 |
نوعی لنگر دو شاخهای. |
Fævaræ |
فواره |
185 |
چوبی بسیار محکم که از طریق «شافت» به «پروانه» متصل میشود. |
Karva |
کاروا |
186 |
چوبی ضخیم بین «سطحه» و «برد» که این دو را به هم متصل میکند. |
Kariyæ |
کاریه |
187 |
قلاب ماهیگیری. |
Kaγor |
کاغر |
188 |
نوعی قلاب ماهیگیری که هنگام حرکت لنج آن را به دریا میاندازند و ریسمان آن را به یکی از چوبهای درون لنج میبندند. |
Kaγor sær |
کاغرسر |
189 |
انباری کوچک در«سینه» و «تفر» لنج. |
Kamræ |
کامره |
190 |
چوبی است که به «سکان» متصل است و با آن سکان را حرکت میدهند. |
Kanæ |
کانه |
191 |
کاپیتان؛ ناخدا. |
Kæptan |
کپتان |
192 |
نوعی قرقره در لنجهای بادبانی. |
Kæpi |
کپی |
193 |
نوعی موتورلنج؛ لنج بزرگ. |
Kečči |
کچی |
194 |
حسابدار لنج. |
Kærrani |
کرانی |
195 |
درختی است بسیار مقاوم و محکم که از چوبهای آن در لنجسازی استفاده میشود. |
Kæræt/Keræt |
کرت |
196 |
تختهای ضخیم که در قسمت زیرین لنج به کار میرود. |
Kertæ |
کرته |
197 |
چوبی است منحنیشکل در عقب لنج که یک سر آن به «بیست» و سر دیگر آن به «میل» وصل است. |
Korva |
کروا |
198 |
شاسی. |
Korya |
کریا |
199 |
مکانی که لنگر و طناب را در آن میگذارند. |
Kæštil |
کشتیل |
200 |
محل جمعشدن آبهای نفوذی از دریا. |
Kæsil |
کشیل |
201 |
تعمیر و پرکردن سوراخها و رخنههای بهوجودآمده در بدنه پایین تختههای لنج با پنبههای آغشته به روغن، تا از نفوذ آب به درون لنج جلوگیری شود. |
Kælfat |
کلفات |
202 |
چوبی در سینه لنج که برای نگهداری لنگر به کار میرود. |
Kælæhb |
کلهب |
203 |
نوعی طناب ضخیم پر از الیاف نارگیل. |
Kæmbar |
کمبار |
204 |
انباری کوچک در سینه لنج که ابزار و وسایل جزئی در آن نگهداری میشود. |
Komræ |
کمره |
205 |
چوبی مدور که به دور پروانه موتورلنج نصب میشود. |
Kondæ |
کنده |
206 |
کابین لنج؛ اتاق تختهای مخصوص برای استراحت ناخدا و برای تجهیزات لنج از جمله: سکان، قطبنما و... |
Keven |
کِوِن |
207 |
چسباندن دو تخته بهگونهای که هیچ چیزی بین درز آنها نرود. |
Gaviyæ |
گاویه |
208 |
از ستارگانی است که جهت شمال را نشان میدهد. |
Gah |
گاه |
209 |
مد کامل دریا. |
Gæpon |
گپن |
210 |
انبار لنج. |
Godam |
گدام |
211 |
نوعی گوشماهی یا سنگریزههای دریایی هستند که به بدنه لنج و گلهای ساحل میچسبند. گشر بسیار برنده است. هنگام شستن لنج، که بعد از هر سفر دریایی صورت میگیرد، ابتدا گشرها را از بدنه جدا میکنند. |
Gešer |
گشر |
212 |
از آب بیرونکشیدن لنج برای تعمیر یا شستوشوی بدنه لنج، فصل استراحت کارگران لنج. |
Gæffal |
گفال |
213 |
لنجی که با طناب لنج دیگری را با خود میکشد. |
Gællas |
گلاس |
214 |
بستن لنج یا قایق به لنج یا قایق دیگر به وسیله طناب. |
Gæls |
گلس |
215 |
کشیدن یک لنج یا قایق توسط لنج یا قایقی دیگر. |
Gæls kerden |
گلسکردن |
216 |
لولهای که بر سر لولهای وصل میشود که شافت موتورلنج در آن قرار دارد تا مانع نفوذ آب به درون لنج شود. |
Gelæmæ |
گلمه |
217 |
آب جمعشده در ته لنج. |
Gemæt |
گِمت |
218 |
طنابی در لنج بادبانی؛ واحد شمارش سفر و مسافرت است که بهصورت منظم و سلسلهوار انجام میشود، واژه گوش در این حالت بهمعنی «مرحله» و «دفعه» است. |
Guš |
گوش |
219 |
کارت شناسایی لنج یا قایق؛ مجوز لنج یا قایق. |
Gowl |
گول |
220 |
چارچوبی که در سینه، در میان و در عقب لنج قرار دارد. از این چوبهای عمودی بهعنوان سایبان استفاده میشود. |
Gowyem |
گویم |
221 |
نوعی قایق موتوری. |
Gig |
گیگ |
222 |
طعمه قلاب ماهیگیری. |
Gim |
گیم |
223 |
خشکیهایی که در اثر پسرفتِ آب در خور به وجود میآیند. |
Laš |
لاش |
224 |
مخلوط رنگ و آهک که برای جلوگیری از زنگزدگی میخهای لنج به سر آنها میمالند. |
Lami |
لامی |
225 |
به گلنشستن لنج یا قایق. |
Lahem |
لاهم |
226 |
← لاهم |
Lahen |
لاهن |
227 |
لنج؛ شناور موتوری تختهای که کاربرد صید و مسافربری دارد و دارای انواعی است. |
Lænč |
لنچ |
228 |
لنگر. |
Lenger |
لنگر |
229 |
اشیای شناور روی دریا که در اثر موج به بیرون از آن پرتاب میشوند و یا جایی در برخورد با مانعی گیر میکنند که موج یا آب نمیتواند آنها را جابهجا کند. |
Lifæ |
لیفه |
230 |
تور ماهیگیری. |
Lih |
لیه |
231 |
توری که جهت ماهیگیری به قایق بسته میشود و همراه با قایق در دریا حرکت میکند. |
Lihsemæri |
لیه سمری |
232 |
← پاکشی |
Lih mošten |
لیه مشتن |
233 |
خواروبار و آذوقه کارکنان لنج؛ هزینه آذوقه کارکنان لنج. پولی که صرف خرید و تهیه غذا و دیگر مایحتاج در لنج میشود. |
Mačelæ |
ماچله |
234 |
مسیر حرکت لنج در دریا، مجرا. |
Majera |
ماجرا |
235 |
نوعی قایق چوبی کوچکی که از آن برای رفتن به داخل لنج و سوارشدن استفاده میشود. |
Mašuvæ |
ماشوه |
236 |
اولین تختهای که در زیر لنج به «بیست» وصل میشود. |
Maleč |
مالچ |
237 |
دریل دستی. |
Mættæ |
مته |
238 |
قلاب و شاخکهای لنگر. |
Mæč |
مچ |
239 |
سوراخهای تعبیهشده در کنارهی سطحِ رویهی لنج که باعث تخلیه آب درون لنج میشوند. |
Mærzab |
مرزاب |
240 |
چوبی ضخیم و محکم که بر روی «سور»ها قرار میگیرد. |
Mešayed |
مشاید |
241 |
سوراخهای ایجادشده در زیر بدنه لنج که هنگام شستوشوی لنج آب از آنجا خارج میشود. چوبی کوتاه برای در گل فروبردن پایههای تور ماهیگیری. |
Mokor |
مکر |
242 |
موتورلنج. |
Mækinæ |
مکینه |
243 |
وسیلهای فلزی شبیه کاردک که برای کندن و پاککردن «گشر»ها از روی بدنهی زیرین لنج به کار میرود. |
Mogašer |
مگاشر |
244 |
نوعی چوب لنجسازی. |
Mænting |
منتینگ |
245 |
وسیلهای که با آن میخهای بزرگ را از تخته بیرون میکشند. |
Menčaf |
منچاف |
246 |
← ماشوره |
Mænšuwæ |
منشووه |
247 |
صورتِ بار یا محموله در لنج یا قایق. |
Mænæfis/Mænæfiz |
منفیس |
248 |
تپههایی در خور که هنگام جزر آب نمایان میشوند، قایق هنگام مد میتواند از این تپهها عبور کند که گاهی هم ممکن است با این تپهها برخورد کند و به قایق آسیب برسد. |
Mong |
منگ |
249 |
مسئول موتورخانه لنج. |
Motorči |
موتورچی |
250 |
جاشوی دایمی. |
Muli |
مولی |
251 |
پارو؛ چوب بلندی که برای حرکتدادن قایق در آبهای کمعمق به کار میرود. |
Midaf |
میداف |
252 |
تخته اول و آخر در «سینه» و «تفر» لنج که بهشکل عمودی و کمی مایل بر روی «بیست» قرار دارد. |
Mil |
میل |
253 |
ناآرامبودن دریا. |
Naxahær |
ناخاهر |
254 |
نقشه دریایی. |
Naliyæ |
نالیه |
255 |
سوار بر لنج یا قایق. |
Næxæn |
نخن |
256 |
نخ ماهیگیری. |
Nešpil |
نشپیل |
257 |
نوعی روش ماهیگیری که قلاب را به نخ میبندند و در آب میاندازند. |
Nešpuli/Nešpili |
نشپیلی |
258 |
سرکارگر اسکله. |
Nækib |
نکیب |
259 |
توقفگاه لنج یا قایق که آن را از توفان و امواج دریا مصون میدارد. |
Næ:gæ |
نگه |
260 |
محموله و بار بستهبندیشده در لنج. |
Næglæ |
نگله |
261 |
پودری شبیه آهک که با چربی ذوبشده مخلوط میکنند و به بدنه لنج میمالند. |
Nuræ |
نوره |
262 |
کرایه بار حملشده با لنج یا قایق. |
Nowl |
نول |
263 |
قسمت انتهایی لنج که «کِون» در آن قرار دارد؛ دوطبقه میکنند به طبقه پایین آن «نیم» میگویند که محل استراحت کارکنان و مسافران و همچنین درامانماندن آنها از آفتاب و باران و رطوبت است. |
Nim |
نیم |
264 |
لنج مسافربری که بین دو بندر یا دو جزیره رفتوآمد میکند، که ممکن است برای تکمیل بار یا مسافر چند روزی در اسکله پهلو بگیرد. |
Værræ |
وره |
265 |
نماینده ناخدا در لنج. |
Vækil |
وکیل |
266 |
نوجوانانی که در قدیم در لنج در خدمت ناخدا بودند. |
Voleyd |
ولید |
267 |
جرثقیل کوچک برقی که برای بالاکشیدن بار استفاده میشود. |
Venč |
ونج |
268 |
ساختن لنج نو یا تعمیر و بازسازی لنج. |
Vušar |
ووشار |
269 |
جزر آب دریا. |
Vuγar |
ووغار |
270 |
حلقه آهنی که طنابهای کنارههای عرشه به آن بسته میشود. |
Hælkæ |
هلکه |
271 |
چوبی است به شکل عدد هفت؛ انتهای آن در سینهی لنج و در قسمت باریکهی بدنهی لنج قرار دارد و دو شاخهی آن به اطراف متصل است. |
Hælgum |
هلگوم |
272 |
آوازی که جاشوها هنگام حمل بار یا بالاکشیدن لنگر بهصورت دستهجمعی سر میدهند. |
Heley mala |
هلی مالا |
273 |
← سنگار |
Hæmsengar |
هم سنگار |
274 |
طنابی چندلایه در لنج برای بستن یا نگهداشتن چوب یا هر چیز دیگر. |
Hævvasæ |
هواسه |
275 |
جزر آب دریا که از هجدهم ماه قمری شروع میشود و تا بیست و چهارم ماه ادامه دارد. این حالت آب دریا در هر ماه تکرار میشود. |
Howeškæn |
هو اشکن |
276 |
آبخور؛ قسمت پایین لنج که در آب قرار میگیرد و معلوم میکند که لنج برای شناورشدن به این اندازه آب نیاز دارد. |
How xor |
هوخور |
277 |
نوعی قایق کوچک. |
Huri |
هوری |
278 |
مد و زایش دریا؛ بالاآمدن آب دریا که دو بار اتفاق میافتد. یک بار از نهم تا هجدهم هر ماه قمری، بار دیگر از بیست و چهارم ماه که تا دوم، سوم ماه بعد ادامه دارد. |
Howza |
هوزا |
279 |
نمای عقب لنج از بیرون. |
Heyab |
هیاب |
280 |
حرکت لنج یا قایق به سمت جلو. |
Heyt |
هیت |
281 |
آواز دستهجمعی که ملوانان یا صیادان به هنگام کار یا کشیدن تور ماهیگیری میخوانند. این آواز هماهنگی و نیروی مضاعفی در آنان ایجاد میکند. اشعار آن درباره توحید و پیامبر اسلام(ص) است. |
Yamal |
یامال |
282 |
نوعی آواز کار است که در لنجهای باری و صیادی مدام تکرار میشود. |
Yamleyl |
یام لیل |
283 |